••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

لطیفه های قرآنی

توصيف خليفه

در منزل والى بصره، بين بهلول و عمر بن عطاء عدوى مناظره‏اى صورت گرفت. پس از بحثهاى زيادى كه انجام شد، عمر عدوى از بهلول پرسيد: «امام تو كيست؟». بهلول گفت: «سَبَّحَ فى كفِّهِ الحِصى و كَلَّمَهُ الذِّئْبُ اذا عَوى و رُدَّتِ الشّمْسُ لَهُ بَينَ المَلأ و أَوْجَبَ الرَّسُولُ عَلَى الخَلْقِ لَهُ الوِلاء، فذلك امامى و امام البريات‌» يعنى امام من كسى است كه سنگريزه در كف دستش تسبيح گفت و گرگ با او صحبت كرد و خورشيد به خاطر او برگشت و حضرت رسول صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله ولايت او را بر تمام خلق، واجب كرد. او امام من و امام همه جهانيان است. عدوى گفت: «واى بر تو! آيا هارون الرشيد را به عنوان امام و خليفه، قبول ندارى؟» بهلول گفت: «واى بر تو اى ملعون! يعنى تو مى‏گويى هارون الرشيد، فاقد اين اوصاف است؟ پس تو دشمن خليفه هستى و به دروغ، او را خليفه مى‏دانى». و با اين ترفند، او را رسوا نمود و والى، عدوى را از مجلس بيرون كرد.

+ نوشته شده در شنبه 11 مهر 1394برچسب:لطیفه های قرآنی,داستان کوتاه,داستان در مورد بهلول, ساعت 15:2 توسط آزاده یاسینی